خاطرات یک مهندس عمران
نویسنده : نازنین رحمانی | زمان انتشار : 09 اسفند 1399 ساعت 22:41
جهت انجام پروژه های دانشجویی و یا تمرینهای برنامه نویسی رشته کامپیوتر میتوانید به آی دی تلگرام زیر پیام دهید
@AlirezaSepand
خاطرات یک همکار در نظارت دو ساختمان در سال 87(بخش اول )
در جمعی نشسته بودیم و یکی از دوستان مباحث جالبی را طرح نمود که خواندن آنرا برای همه مهندسین عمران در پایه های مختلف توصیه میکنم. سرگذشت این دو ساختمان بسیار آموزنده برای سایر دوستان می باشد لذا موضوع را برای ثبت تجربیات شهری درج نمودم .
او عنوان نمود که :
سال 87 برای من سال جالبی بودپس از مدت ها 2 ساختمان برای نظارت گرفتم .
سرگذشت ساختمان اول :
1- فرد سازنده 70 تا 75 ساله معمار ساختمان و پیمانکار قدیمی در صنعت ساختمان همراه با یک شریک که تاکنون یکی دوتا ساختمان ساخته بودن و فرزند همین شریک که مهندس عمران بوده و بیشتر قرار شد ایشان نقش رابط را بازی کند.
2- در همان روزهای اول صحبت شده بود که شما در این پروژه خیالتان راحت خواهد بود چون ما از هر کسی بیشتر به کارمان حساس بوده و میخواهیم یک کار تمیز در بیاوریم و خاطرتان جمع باشد.
3- بنای یکی از همسایه هاقدیمی بوده است .
4- قبل از شروع عملیات اجرائی اقدام به اخذ بیمه مسئولیت مهندس ناظر نمودم .
5- کارها با تمیزی جلو رفت تا مرحله اجرای فنداسیون .
6- در زمان بتن ریزی فنداسیون باران سختی در گرفت که حالت تگرگی داشت ولیکن موفق به توقف بتن نشدم چون آقای معمار مخالف شدید این موضوع بود که کار باید متوقف شود و بتن ها دور ریز نباید بشود.
7- هماهنگ نمودیم که لااقل بجای بتن 250 بتن 300 یا 350 اجرا گردد . با اصرار بلاخره قبول کردند ولی معماردر زمان اجرا قهر کرد و شریکش ماند . نفهمیدم بلاخره واقعا" بتن فنداسیون 250 بود یا 350؟!!!!
8- فنداسیون اجرا شد . در مرحله ستون ها عنوان شد حتما" باید نمونه گیری از بتن داشته باشیم اینبار آقای مهندس پسر مالك وارد عرصه کار شد که چرا برای چه و... نهایتا" ایشان پذیرفت ولی گفت که معمار از اقوامم است و من نمیتوانم قانعش کنم که نیاز نیست و نهایتا" اعلام نمودند که آقاجان اصلا" ما نمیخواهیم شما ناظر ما باشید !! اینجوری اگر بخواهیم با هم پیش برویم تا آخرش کلی با هم کلانجار خواهیم داشت ما هم دیدیم این جور نظارتها بما نیامده پس توافقی رابطه قطع گردید.
9- و اینبار همکارم را که هیچوقت هم ندیدم هیچوقت از من نپرسید که چرا کنار رفتی هیچوقت نپرسید که ناظر قبلی مرده یا زنده است چه بلایی سر فنداسیون آمده است و..... رفت پول ناقابلی از مالک گرفت و همه چیز بخوبی و خوشی پیش رفت !!!
ادامه دارد
+ نوشته شده در جمعه هجدهم بهمن ۱۳۸۷ ساعت 12:39 توسط محمد رضا نجفي ساروكلائي |
منبع: omran-saroo.blogfa.com